جدول جو
جدول جو

معنی لک و لنج - جستجوی لغت در جدول جو

لک و لنج
(لَ کُ لُ)
ظاهراً به معنی لب است. (آنندراج) :
من به گرد سر و لک و لنجش
که ز شهد و قبیده منتخب است.
ملا فوقی یزدی
لغت نامه دهخدا
لک و لنج
ظاهراً بمعنی لب است لب و لوچه لب. لک و لنج آویختن، نشان دادن عدم رضایت با ترشرویی لب و لوچه آویزان بودن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لوک و لنگ
تصویر لوک و لنگ
آنکه دست و پایش معیوب باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لک و لک
تصویر لک و لک
کند، آهسته
لک و لک کردن: کند راه رفتن، کاری را به کندی انجام دادن
فرهنگ فارسی عمید
(لَ بُ لُ)
لب و لنج آویختن یا لب و لنج آویزان یا آویخته داشتن، ناخرسندی نمودن با ملامح روی
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ)
رجوع به لنگ و لوک، لوک، و لنگ شود:
ز آسمان هنر درآمد جم
باز شد لوک و لنگ دیو رجیم.
ابوحنیفۀ اسکافی
لغت نامه دهخدا
(لِکْ کُ لِ)
حکایت آواز و صوت کفش آنکه آهسته و پیوسته رود.
- لک و لک افتادن، به این در و آن در یا لک و لک راه افتادن. یا لک ولک توی عالم و دنیا راه افتادن. بی سبب و غرض و فایدتی با دست تهی روی به قصدی آوردن: لک و لک راه افتاده ای که چه ؟
لغت نامه دهخدا
(سُنْ نَ کَ دَ)
لب و لوشه آویختن. لب و لوچه آویختن. نمودن عدم رضایت با چهرۀ عبوس. لک و لوچه آویختن
لغت نامه دهخدا
آنکه دست و پایش معیوب باشد اشل و اعرج: ز آسمان هنر در آمد جم باز شد لوک و لنگ دیو رجیم. (ابوحنیفه اسکافی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
آواز کفش کسی که را رود. یا لک و لک راه افتادن، با دست تهی روی بمقصدی آوردن بدون هدف
فرهنگ لغت هوشیار